انگار دیگه منو نمی‌بینی. انگار دیگه صدام رو نمی‌شنوی. انگار با خورده‌شیشه‌های رابطه‌مون تنهام گذاشتی تا بمیرم. من هنوز دارم با دستای زخمی جمعشون می‌کنم و تو دیگه نیستی که نشونت بدم. 
باد میاد. سردمه. تو لباسم جمع میشم و لبم رو‌ گاز می‌گیرم و می‌جوم. به پشت می‌افتم رو زمین و به تصویر مات ستاره‌ها خیره می‌شم. سایه کارهایی که برای دانشگاه باید می‌کردم رو افکارم افتاده و سنگینشون کرده ولی تمرکز کافی برای رسیدگی بهشون رو ندارم. گیجم و‌ نمی‌خوام ت بخورم. 
قبل تو اصلا نمیدونستم میشه یه دوستی انقدر پررنگ باشه و حالا نبودنت هزاربرابر بیشتر به چشم میاد. ما دوست نبودیم. ما. مای لعنتی. الان دیگه ما نیست.
وانمود میکنی نیستم. پیامام رو جواب نمیدی و بهم سر نمیزنی. وجودم رو پاک کردی و من بیشتر و بیشتر سقوط میکنم. دستم به هیچ جا بند نیست، کسی بالای چاه نیست. من سقوط میکنم همونطور که نگاهم خیره به ستاره هاست.
 

+ قبلا جیغ میزدم، فریاد میکشیدم و غمم رو با نوشتن های طولانی خالی میکردم. الان فقط میشینم و بغض میکنم. درد تو بدنم میدوه و من هیچی نمیگم. فقط روبروم رو نگاه میکنم. میخوابم. بیدار میشم. میخورم. میرم. میام. اون هنوز اونجاست. پیش منِ تنها، تا چشمام کار میکنه هیچکس نیست. صدام تو دنیام میپیچه. انگار رو‌ گِلِ سرد دراز کشیدم و نمیخوام بلند شم. میترسم که چشمام رو ببندم.


مشخصات

آخرین جستجو ها